اغلب مشاجرات بیفایده هستند. بحثها به دلیل مسایل جزیی آغاز میشوند. برای مثال، ؟؟؟ خانه فراموش میکند در هنگام بازگشت، شیر بخرد وزن در حضور مادر مرد، او را به باد انتقاد میگیرد، چرا که مرد بدون پرسیدن از زن تصمیمی گرفته است.
اما بحث سریعا بالا میگیرد: تو هیچ وقت به حرف من گوش نمیدهی، تو بیملاحظه هستی، تو بدجنس هستی و تو بازندهای. در بین یکی از این بحثها شما متوجه میشوید که نیاز دارید طرف مقابل با شما موافقت کند، اصرار دارید که او تفسیر و تعبیر شما از واقعیت را بپذیرد و مصرانه نظر شما را تایید کند.
این خواسته نیز غیرمنطقی و غیرواقعی است، خود نیز این را میدانید اما نمیتوانید خود را کنترل کنید.
در این لحظه، مخالف بودن طرف مقابل که میتواند مادر، همسر و یا حتی بهترین دوست شما باشد، ظاهرا غیر قابل پذیرش است و این پیامد نیاز اولیه همه ماست که میخواهیم به افرادی که بیشتر دوست داریم، نزدیکتر بوده و توسط آنها فهمیده شویم. در طول عمر، این نیاز از کنترل ما خارج میشود.
بحث و جدالها، بالقوه بد نیستند. مشکل ما اغلب در تمایز ایجاد کردن بین چیزی که واقعا میخواهیم از آن چیزی است که میخواهیم در مورد آن به توافق برسیم. در بحثهای خوب و مفید ممکن است لحنها خیلی مهربان و مودبانه نبوده و صحبتها همیشه با احترام همراه نباشند، اما بحث آغاز و پایان مشخصی دارد.
بحثهای بیحاصل به گونه دیگری هستند این بحثها شبیه یک حلقهاند چرا که مرتبا مشکلات موجود در رابطه، تکرار و گفته میشوند، بدون این که حل گردند. در اوج دعوا، بحث از موضوع اصلی منحرف شده و به سایر اختلافات مانند اینکه چرا ماشین را در فلان محل پارک کردی یا اینکه چقدر خودخواهی و حتی اینکه تو مثل مادرت هستی، منجر میشود.
امروز در دنیا، برنده شدن در یک بحث به مهمترین موضوع تبدیل شده است. در این حالت، ما معمولا چیزی نمیگوییم، حتی در حالی که این صحبت نکردن، شرمآور، تحقیرکننده و آسیبزننده به رابطه باشد.
اما چطور میشود از این چرخه خارج شد؟ باید اولین علامت هشداردهنده را بشناسید: احساس اینکه شما باید کاری کنید که طرف مقابل دقیقا همانند شما بیندیشد. این احساس که من نمیتوانم ساکت بمانم، نمیتوانم محل را ترک کرده و نمیتوانم بحث را تمام کنم. این احساس را بشناسید و نشانهای در نظر بگیرید برای اینکه شما را قادر سازد تا بتوانید از آن رها شوید. این احساس ناشی از یک ترس غیرمنطقی و در عین حال قدرتمند تنها بودن یا درک نشدن و ترک شدن از طرف کسی است که بیشتر از همه روی او حساب میکنید. وقتی احساس میکنید که به هر ترتیب باید طرف مقابل را با خود موافق کنید، زمان آن رسیده که بحث را متوقف نمایید. بدین منظور، این مراحل را طی کنید:
فکر کنید: آیا از بحث کردن در مورد این موضوع، نتیجهای حاصل میشود؟ اگر پاسخ منفی است وقت آن رسیده که صحبت را متوقف کنید، بدون توجه به اینکه چقدر ناراحت هستید.
مرتبا صحبتهای خود را تکرار نکنید: یک بار بیان کردن نظر خود، بهتر قدرتمندتر را بیان مکرر آن است این موضوع در مورد مسایل کاری نیز صادق است. خود را مانند وکیلی در نظر بگیرید که خلاصه پرونده را بیان میکند. آنچه را که در ذهن دارید، بیان کرده و ساکت شوید. چرا که هر چند اضافه که در این مورد بیان کنید، احتمال رسیدن به یک نتیجه مطلوب را کاهش میدهد.
به صحبتها و پرخاشهایی که برای عصبانی کردن شما بیان میشود، پاسخ ندهید و به آنها توجه نکنید: اگر همسر، پدر و یا دسوت شما، شما را با زخم زبانها و کنایههایی از قبیل اینکه تو مثل مادرت هستی یا همیشه همین حرف را میزنی مورد آزار قرار میدهند، بدانید که قصد آنها از بیان این صحبتها عصبانی کردن شماست پس آن را نادیده بگیرید.
وقتی کسی را نصیحت میکنید، انتظار نداشته باشید که طرف مقابل آن را گرانبهاترین پیشنهاد و نصیحت عمرش بداند. فقط حرف خود را زده و محل را ترک کنید.
علاوه بر تمام این مسایل، این عقیده را بپذیرید که بهترین نتیجه در هر بحث، تمام شدن آن است. به این توقع غیرواقعی که شما قادر خواهید بود مساله را حل کند یا طرف مقابل را وادار کنید همانند شما فکر کند، نچسبید. آشتی، زمانی که دو نفر با هم روبهرو میشوند رخ نمیدهد بلکه آشتی در ذهن شما، ساعتها و روزها بعد از مجادله ایجاد میشود.
ممکن است شما بتوانید موضوع را چند هفته بعد حل کنید، یعنی زمانی که احساسات شما فروکش کرده است، اما بسیاری از اختلافات ممکن است هرگز حل نشوند. این کاملا عادی است. در بهترین روابط غیرممکن است دلخوریهای حل شدهای وجود داشته باشد. یاد گرفتن اینکه چگونه دعوا کنیم و چگونه دعوا را خاتمه دهیم از این که این اختلافات به رابطه شما صدمهای وارد کنند، پیشگیری میکند.
منبع : مجله روانشناسی برتر