تعریف هوش
آلفرد بینه[1]،روانشناس فرانسوی میگوید:هوش آن چیزی است که آزمونهای هوشی آن را میسنجند. فکر میکنم اگر به این تعریف ،جملهای اضـافه شـود مفـهوم آن بهتر درک میشود.
(هوش آن چیزی ا ست که آزمونهای هوشی آنرا میسنجند و باعث میشود که افراد عقب مانده ذهنی را از افراد طبیعی و با هوش متمایز کند) پس هوش توانایی و استعداد کافی برای یادگیری و درک امور و هماهنگی و سازش با محیط و بهرهبرداری از تجربیات گذشته ، بکاربردن قضاوت و استدلال صحیح و پیدا کردن راه حل منطقی در مواجه شدن با مشکلات است (میلانیفر،1379).
وکسلر[2] ،روانشناس مشهور معاصر آمریکایی هوش را «کلیه تواناییهای فرد در تفکر عاقلانه و رفتار منطقی و مؤثر در سازش با محیط میداند»(اسکوئیلر و همکاران،1372).
لویس ترمن[3] که اولین نسخه آزمونهای هوشی را در ایالات متحده آمریکا استاندارد کردهاست میگوید:«هوش ظرفیت فرد درتفکرانتزاعی است»(اسکوئیلروهمکاران،1372،).
چارلز اسپیرمن[4] ، معتقد بود که هوش یک عامل کلی است که در کنار این عامل کلی، یک سلسله عوامل یا استعدادهای اختصاصی نیز وجود دارد .لیکن همة این استعدادها با یکدیگر و با هوش کلی به نحوی در ارتباط هستند(همان منبع).
لویس ترستون1،با کاربرد روش تحلیل عوامل2 ،عامل کلی هوش را تجزیه کرده و از آن هفت عامل جزیی یا اختصاصی استخراج کردهاست که عوامل جداگانه هوش از نظر ترستون عبارتند از : 1- توانایی کلامی:واژگان،قدرت خواندن ،درک مطالب و ضرب المثها 2-سیالی واژگان : سرعت در ارائة واژهها 3- توانایی عددی:توانایی کارکردن با اعداد و حل مسائل ریاضی 4- تجسم فضایی: درک روابط فضایی 5- حافظه تداعی: سرعت در به یاد سپردن واژهها 6- سرعت ادراک : درک سریع تفاوتها و تشابهات 7- استدلال: تفکرمنطقی (اسکوئیلر و همکاران،1372).
استادرد3درتعریف هوش میگوید:«هوش عبارتست از استعداد بجا آوردن کارهایی که صفات هفتگانه زیررادارند ونگاهداشتن این کارها تحت شرایطی که مستلزم تمرکز نیروی ذهنی و مقاومت در برابر قوای عاطفی هستند»(سیاسی،1344).
این صفات هفتگانه عبارتند از : 1-دشواری42-پیچیدگی[5]3-جنبة انتزاعی[6]4-صرفة وقت[7]
5-تناسب با غرض[8]6-ارزش اجتماعی[9]7-جنبة ابتکاری[10] (همان منبع).
رفتار ناشی از هوش،علاوه براین هفت صفت،رعایت دو شرط را هم باید برساند.1-تمرکز نیروی ذهنی[11]2-مقاومت دربرابر عوامل عاطفی[12](سیاسی،1344).هوش از نظر پیاژه ،تبادلات هوشمندانه میباشد و از نظر کلاپارد1 و استرن2 ،هوش نوعی تطابق ذهنی بامقتضیات و موقعیتهای جدید است. از نظر کارل بوهلر3،هوش تنها همراه با عملیات وتأثیرات ناگهانی ،توأم باادراک(درک وفهم ناگهانی) ظاهرمیشود(ربانی،1368).
متداولترین تعریف هوش عبارتست از: «شایستگی و استعداد یادگیری افراد» بعضی هوش را استعداد کلی و قدرت استفاده از تجربیات و برخی مانند پیاژه4،«توانایی سازگاری و انطباق با محیط»تعریف کردهاند(میلانیفر،1379).
بینه در تعریف از هوش به قضاوت درست اشاره میکرد و روانشناسان دیگر هوش راتوانایی تفکر انتزاعی،توانایی یادگیری ،استعداد حل مسئله و یاتوانایی سازگاری با موقعیتهای جدید میدانند. به هر یک از این تعاریف انتقادهایی وارد شدهاست. سازگاری با محیط مسلمأ برای بقای موجود زنده امری اساسی است. اما توانایی سازگاری مفهومی گسترده دارد که رفتار هوشمندانه بخشی از آناست. از سویی دیگر تعریف ترمن از هوش بعنوان توانایی تفکر انتزاعی همة ابعاد رفتارهای هوشمندانه را در برنمیگیرد . زیرا هر چند تفکر انتزاعی بخش مهمی از رفتار هوشمندانه است ، اما تمامی آن راشامل نمیشود.مفهوم عام هوش بعنوان توانایی یادگیری،در صورتی که نتایج حاصل از اجرای آزمونهای هوش بعنوان شاخص هوش تلقی شود،
تعریفی نادقیق است .زیرا نمرههای حاصل از اجرای آزمونهای هوش با سرعت یادگیری تکالیف جدید همبستگی خیلی بالایی ندارد، هرچند با سطح یادگیری آنچه که شخص قابلیت یادگیری آن را داراست همبسته است (پاشا شریفی ،1377).
به نظر هامفریز ،1975،هوش عبارتست از :«خزانه مهارتهای ذهنی آدمی».بورنیگ ،1923،عقیده داشت ،«هوش چیزی است که آزمونهای هوش آن را اندازهگیری میکنند»(پاشا شریفی،1377).تعریف هوش از نظر عوام ، عبارتهایی مانند عقل سلیم ، اندیشه زیرکی،تیزفهمی و یا حتی توانایی سازگاری بامردم است(کریمی،جمهری ،1376).
[1] - Alfred Binet (1911-1875) روانشناس معروف فرانسوی است که نخستین آزمونهای هوش را با همکاری تثودور سیمون تهیه کردومورد استفاده قرار داد.
[2] - David Wechsler ،روانشناس وروانپزشک مشهور امریکایی است اودر سال 1939 ازمونهای جدیدی برای سنجش موثر عرضه کرد. این آزمونها شامل دوقسمت کلامی وعملی است
[3] - Lowis Terman (1965-1877) ،روانشناس آمریکایی است که آزمونهای هوش بینه را استاندارد کرد وآنها را آزمونهای استنفورد – بینه نامید ترمن استفاده از آزمونهای روانشناسی را در مدرسههای آمریکا رواج داد وبر روی کودکان تیز هوش پژوهشهای کسترده ومهمی بعمل آورد .
[4] - Charles Spearman (1945-1863)،استاد دانشکاه لندن بود وی در بررسی هوش وکاربرد روشهای آماری درتحلیل کیفیت هوش شهرت جهانی دارد.
1 - Lwis Thurston (1955-1887)،روانشناس آمریکایی است که برای تجزیه وتحلیل هوش کلی از روش تحلیل عوامل استفاده کرده است .
2 - Factor Analysis یک روش پیشرفته آماری است که با استفاده از آن همبستگی بیان تواناییهای مختلف ذهنی ویا ویژگیهای شخصیتی را محاسبه میکنند وبا تحلیل همبستگیها به عوامل کلیتر دست مییابند
3 - staddard روانشناس آمریکایی معاصر
[8] - Adaptivness to a gool
[10] - The Emergence of originals
[11] - Concentration of Energy
[12] - Resistance to emotional Blackings